بارها و بارها در این تکرر جنگ کشته ها داده ام
جنگی به بلندای جنگ نازی ها و روس ها


پایانی ندارد این تلخی ها مرد ها و زن های درونم
هر روز در هر گلوله ی اسم تو جان سپرده اند.
حماسه ای آفریده اند در تنم به اندازه تمامی

خون هایی که در تجمعات معترضین ریخته است
و من آرامم همچون نبض مردگانی که

در تاریخی جاوید نشده اند
من کجای تاریخ این جهان جای دارم؟
منی که بیشتر از تمامی سربازان برنگشته روزانه مُرده ام.
من کجای افکار و اندیشه روشنفکرانم؟
منی که بر خلاف تمام درگیری ها دچار تویی شده ام که تمامی ندارد.
هست کسی؟
کسی که علاوه بر بحران یمن و سوریه و افغانستان و کشمیر  

بحران جنگ من در نام تو را شرح دهد؟

(مهدی.برای محیا)


سالهاست از یک حقیقت تلخ جدا شده ام 

تظاهر ب خوب بودن تظاهره سازش تظاهر به روزمرگی

صدای علف های هرز معلول از یک علت صدای راه رفتنم 

انگار که سالهاست خوب شده ام .

امروز اخرین جلسه درمان من وتازگی گفتارهای افکار من است

اینجا کسی خوب نشده است 

اینجا کسی نمیمیرد 

اینجا تویی در من روزانه هزاران بار متولد میشوی

اینجا تویی نمرده است بلکه در تظاهر هایم واقعیت 

افسردگی ه تو نمایان بوده است 

اینجا سالهاست با گذشت زمان من گره در زمان

مانده ام و هر روزم روز جدایی توست .

اینجا کسی نمیمیرد بلکه در تو زنده میشود

اینجا کسی خوب نشده است

(مهدی.برای محیا)

 

 

 

 

 


زیر بگیر بیست و چند سالگی ام را این سالهای ریخته در وان حمام را بشکن تمام آیینه های روبروی وجودم تا نبینم زخم های باز شده در صورتم را دود کن ریه ام را در سیگار های بهمن ات بگذار مست کند این دود حجم رفتنت را زیر بگیر آنچه که بود در فلسفه عشق مان زیر بگیر تن خودکشی شده در خیابان را دود و توهم نعشه در وجود من میرقصند قول میدهم کم نکنم این مصرف مواد را مصرف میکنم افسردگی با سرنگی آلوده تزریق میکنم هرشب افسردگی رفتنت را دوشهای سرد هرشب در میان هاله ی خون
غیر از تمام تخیل های پوشالی هیچ چیز از خدا نخواسته ام در بازی های کودکانه زخم گرفته جز یار بودن باتو را نخواسته ام شبها که مرور مرگ آرزو هایم بود جز شنیدن صدایت را نخواسته ام میمیرم آخرش در یک اتاق بدون در در روزهای سخت خدا را نخواسته ام من در ادامه خود در گذشته خاک شدم در زیر آوار نیز جز تورا نخواسته ام مادرت میکشد تمام حق آزادی مان را آزادی از نگاه مادرت را نخواسته ام درصبح های‌خون‌گرفته خشم میکشد مرا این صبح ها تا شب شدن را نخواسته ام برق گرفته است تن

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مازیار شهرکی دانلود فایل های کمیاب آموزش کسب و کار درست یا غلط ؟ دل نوشته endictionary.ir